گفتگو با محبوبترین رهبر جهان عرب تجربه عجیبی بود. زمان محدود بود و البته دغدغههای دیگری هم بود ولی وقتی نشست و لیوان آب را تعارف کرد و تا قطره آخر سر کشیدم انگار کمی از استرسی که داشتم کم شد. میدانست چه کشیدیم تا روبرویش نشستیم. این که بر ما چه گذشت تا ببینیمش بماند. هر خبرنگاری در روزگار خودش چیزهایی میبیند که تا آخرین لحظه عمر باید ناگفته بماند.
شاید به دلایل امنیتی ماهواره نداشت که تلویزیون ایران را ببیند اما به خوبی فارسی حرف میزد و چشمهایش عاطفهای عجیب داشت. سید نیازی به کوک کردن نداشت. یک نفس صحبت میکرد. در تمام طول مصاحبه فقط یکبار میان کلامش پریدم. پیش او فوت و فن خبرنگاری و زیرکیهای حرفهای به کار نمیآمد.
به اصول صدا و تصویر آشنا بود. پیش از آغاز مصاحبه از صدابردار خواست که کولر را خاموش کند تا "هام " محیط و "زیر صدا" ی باد مشکلی درست نکند. یک جایی هم وسط مصاحبه کار خراب شد و دست فیلمبردار به گلدان روی میز گیر کرد و صدای افتادن و ...مصاحبه را قطع کرد و ...
شروع کرد به شوخی با زبان عربی. من چیزی نفهمیدم اما مقصر ماجرا آنقدر آرام و متین خندید که چشمهایش پر از اشک شد و دیدم اطرافیان سید چقدر با او راحت بودند. خیلی راحت.
«بهترین ها آنهایی هستند که بر قلب مردم حاکمند.»
گفت که شاگرد کلاس چمران بوده، گفت از عبایی که به ریما دختر لبنانی هدیه داد و از روانشناسی دستها پرسیدم....
اگر از اول می دانستم از سؤالهای غیر سیاسیام اینقدر راضیست که بعد از مصا حبه با لبخند از آنها تعریف کند و بگوید: «فکر کنم جوانهای ایرانی خوششان بیاید»، شاید این گفتگو شکل بهتری میگرفت.
مصاحبه سی وچهار دقیقهای با او به تحولات منطقه، آینده اسراییل، ساختارشناسی حزب الله پرداخت و گریزی به برخی ناگفتههای زندگی شخصیاش داشت... که تسبیحش را یادگاری داد.
از یادداشتهاى کامران نجفزاده
اینها را هم حتماً بخوانید و ببینید:
ـ متن کامل مصاحبه کامران نجف زاده با سید حسن نصرالله
کلمات کلیدی:
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.